سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند سبحان، مال را به کسانی که دوست یادشمن دارد می بخشد؛ ولی دانش را جز به کسی که دوست دارد نمی بخشد [امام علی علیه السلام]

اسیر آزاد

سپاهیان اسلام فاتحانه برمی گشتند. این پیروزی مهم ترین فتحی بود که تا به حال نصیب مسلمانان شده بود. آنها موفق شده بودند سپاه ایران را شکست دهند و این کشور را به قلمرو مسلمانان ملحق کنند. با فرار پادشاه ایرانی یزدگرد سوم تمام حکومت ایران به دست مسلمانان افتاد، سپاهیان یزدگرد کشته یا دستگیر شدند و زنان و بچه های آنان به اسارت گرفته شدند.
کاروان اسیران ایرانی همراه سپاهیان اسلام کم کم به مقر خلافت مسلمین نزدیک می شود. با ورود سپاهیان، مسلمانان به استقبال فاتحان می آیند. صدای تکبیر بلند می شود همه خوشحال از این پیروزی به هم تبریک می گویند. اما در میان جمعیت چشم همه متوجه اسرای ایرانی است. آنها با پوشش های ایرانی خود از دیگران متمایز بودند. در بین آنان زنانی بودند که لباس های فاخر و قیمتی بر تن داشتند همه می دانستند آنها اسیر هستند اما براستی آنها چه کسانی بودند؟
زنان اسیر را به حضور خلیفه دوم آوردند. خلیفه دستور داد هر مسلمانی هر زنی را که می خواهد برای کنیزی بخرد. ساعتی گذشت. کنیزهایی خریداری شدند و با صاحبانشان رفتند. اما سه دختر از دختران یزدگرد سوم باقی مانده بودند که به خاطر بالابودن قیمت آنها کسی نمی توانست آنها را بخرد. علاوه بر این آنها به کنیزی هر کسی راضی نمی شدند. شهربانو یکی از سه دختر یزدگرد سوم بود. با حالتی از حیا در مجلس حضور داشت و روی خود را پوشانده بود. خلیفه اصرار داشت این دختران هم به فروش برسند اما نه کسی توانایی خرید داشت و نه آنها به هر کسی راضی می شدند.
ساعتی نگذشت که امیرالمؤمنین علی(ع) وارد مجلس خلیفه شد. فرزندش حسین همراه او بود. رو به خلیفه کرد و فرمود: به نظر من شما این سه نفر را آزاد بگذارید تا خود، آقای خود را انتخاب کنند. خلیفه رأی امیرالمومنین را پسندید و آنها را آزاد گذاشت. دو خواهر شهربانو هرکدام کسی را در میان جمعیت انتخاب کردند. چون شهربانو چنین دید در لابلای جمعیت به طرف حسین(ع) فرزند امیرالمؤمنین آمد و او را انتخاب کرد. امیرالمؤمنین خوشحال شد به حسین رو کرد و فرمود: این بانو بهترین اهل زمین را برای تو به دنیا می آورد.

در خانه حسین

شهربانو به زودی فهمید که به خانه فرزند پیامبر پای نهاده است. از این رو آداب اسلامی را فرا گرفت و آداب غلط پادشاهان را به فراموشی سپرد و مسلمان شد. او که خود بانوئی فهمیده و درستکار بود در اثر مجاورت و همنشینی با اهل بیت پیامبر به جائی رسید که هر روز بر دانش و حکمت و علم او افزوده می شد و رابطه او با امام حسین(ع) محکم و محکم تر می شد. در خانه حسین(ع) او را به نام های عربی «غزاله» و «سلامه» و «خوله» می خواندند. او در این خانه از چنان احترام و عزتی برخوردار بود که گوئی به خانه خود پا گذاشته است و رنج دوری وطن را احساس نمی کرد. او با فرزند پیامبر بسیار انس گرفته بود و از فضای نورانی اهل بیت لذت می برد.

ولادت کودک

شهربانو بارها از خدا خواسته بود که فرزندی به ایشان عنایت فرماید. او می خواست ازحسین (ع) صاحب فرزندی باشد تا مایه افتخار و مباهات او و مزید دلگرمی و رونق و صفا در کانون زندگی او گردد. این خواسته شهربانو دیری نپائید و در پنجم شعبان سال 38 هجری فرزند او به دنیا آمد. حسین(ع) از آن جهت که به پدر خود علی امیرمؤمنان بسیار علاقمند بود نام کودک را «علی» نهاد.

علم آموزی

هنوز به ده سالگی نرسیده بود که با برادران و عموزاگان خود به مسجد می رفت و به استماع قرآن و حدیث می پرداخت او از عموی خود امام حسن، جابربن عبدالله انصاری و ابن عباس احادیث پیامبر را می شنید و به سرعت آنها را حفظ می کرد در مدت زمان کمی به جزئیات اخبار و احادیث مسلط شد.

احترام به مادر

با مادرش غذا نمی خورد. از او درباره این رفتارش سؤال کردند. فرمود: می ترسم لقمه ای را بردارم و مادرم زودتر متوجه آن شده باشد و به همین جهت از من برنجد.

هنگام نماز

امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) نقل می کند وقتی امام سجاد(ع) به نماز می ایستاد مثل تکه ای چوب خشک بود که هیچ قسمتی از بدنش حرکت نمی کرد مگر این که باد آنرا به حرکت درآورد.
وقتی به نماز می ایستاد رنگش تغییر می کرد؛ وقتی به سجده می رفت سر بر نمی داشت تا این که خیس عرق می شد. هنگام نماز از خوف خدا اعضایش می لرزید آن چنان نماز می خواند که گویا نماز آخرش است وقتی به آیه «مالک یوم الدین» می رسید آن قدر تکرار می کرد که نزدیک بود جان دهد.
او را به جهت عبادت زیاد «زین العابدین» یعنی زینت عبادت کنندگان می گفتند.

هزار رکعت

امام باقر(ع) می فرمایند: پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند. با این وجود گاهی نوشته ای از اعمال و عبادات امیرالمؤمنین را برمی داشت و به آن نگاه می کرد سپس با آهی می فرمود: «چه کسی می تواند مانند علی(ع) این گونه عبادت کند؟»

صدای قرآن امام

امام قرآن را بسیار قرائت می کردند. وقتی قرآن قرائت می کردند گاه بدنشان می لرزید. قرآن را با صوت زیبا و حزین تلاوت می کردند به طوری که صدای قرآن ایشان معروف شده بود. کسانی که از کنار خانه ایشان عبور می کردند کنار خانه می ایستادند و قرائت قرآنشان را گوش می کردند.

نقش نگین انگشتری

روایت شده که نقش نگین انگشتری حضرت اباعبدالله الحسین آیه شریفه «ان الله بالغ امره» بود. حضرت سجاد هم نقش نگین شان همین آیه شریفه بود.

اهتمام به نماز کودکان

امام همیشه کودکان را به نماز تشویق می کردند. ولی به آنها سخت نمی گرفتند. مثلاً در آن زمان سنت این بود که نماز مغرب و عشا را جداگانه و با فاصله زمانی معینی می خواندند ولی امام سجاد به کودکان می فرمودند هر دو نماز را در اول وقت با هم بخوانید و این بهتر از این است که خواب بمانید و به نماز عشا نرسید.

برخورد با داماد

وقتی داماد امام یا شوهرخواهر امام نزد ایشان می آمد، امام عبای خود را زیر پای او پهن می کرد و او را آنجا می نشاند و می فرمود: «آفرین به کسی که مخارج ما را به دوش گرفت و ناموس ما را حفظ می کند» و این گونه داماد خویش را احترام می کردند

در طلب روزی

صبح زود از خانه بیرون می رفت. می گفتند کجا می روید؟ می فرمودند: «می روم برای اهل خانه ام صدقه بدهم.» می گفتند صدقه؟ چه صدقه ای؟ فرمود: «هر کس برای طلب روزی حرکت کند، این خود یک نوع صدقه است»

روزه و افطار

بسیار روزه می گرفت. صبح، دستور می داد گوسفندی را ذبح کنند، قطعه قطعه نمایند آنگاه بپزند. بعد از ظهر در حالی که روزه بود به طرف دیگ غذا می رفت دستور می داد آبگوشت را ظرف ظرف کنند و برای همسایه ها و دیگران ببرند وقتی این کار را تمام می کرد نان و خرمایی برمی داشت و خود با نان و خرما افطار می کرد. روزه ماه شعبان را به ماه رمضان وصل می کرد و می فرمود: «این کار توبه ای است به سوی خدا»

کار کم ولی مداوم

معاویه بن عمار می گوید: امام سجاد(ع) می فرمود: «دوست دارم بر یک کار مداومت کنم هرچند آن کار کم باشد.»

امام مهربان

امام سجاد(ع) با شخصی همسفر بودند. برای استراحت در محلی توقف کردند. سفره را باز نمودند تا غذا بخورند. لحظاتی بعد آهوئی را دیدند که در گوشه ای ایستاده و به آنها خیره شده است. امام آهو را صدا زد و فرمود: «بیا اینجا، نترس، بیا و غذا بخور.» آهو آرام آرام آمد نزدیک شد و امام مقداری سبزی برداشت و در مقابل آهو گذاشت. همین طور که آهو مشغول خوردن بود دوست امام سنگی برداشت و به طرف آهو پرتاب کرد. این حرکت او باعث شد که آهو فرار کند. اما سجاد(ع) از این رفتار همسفر خود بسیار ناراحت شدند و فرمودند: دیگر با تو سخن نخواهم گفت!

ناامیدی بدترین گناه است

«زهری» از دانشمندان و قاضیان برجسته زمان امام سجاد(ع) بود. او که زمانی شاگرد امام بود بعدها از طرف حکومت وقت به منصب قضاوت رسید. روزی گناهکاری را نزد او آوردند. زهری او را تعزیر و تنبیه نمود اما آن مجرم در اثر تنبیه از دنیا رفت. این حادثه تأثیر بدی بر روحیه زهری گذاشت. سخت ناراحت شد به طوری که منصب قضاوت را رها کرد و سر به بیابان نهاد و مدتی در بیابان بود و قصد نداشت دیگر به شهر و آبادی برگردد.
یک بار امام سجاد(ع) به صورت اتفاقی او را دید. امام که از جریان او مطلع بود رو به او کرد و فرمود: «ناامیدی بدترین گناه است. ناامیدی تو از درگاه خداوند بدتر است از آن کار که کردی. بیابان نشینی را رها کن، به خانه ات برگرد و دیه و خون بهای فرد مقتول را هم به خانواده اش بپرداز» این سخن امام تأثیر شگرفی در ذهن او بجای گذاشت و همان طور که امام فرموده بود انجام داد.

صحیفه سجادیه دعاهای امام سجاد

شرایط سیاسی زمان امام سجاد(ع) به گونه ای بود که برای ایشان امکان فعالیت سیاسی وجود نداشت چرا که شدیداً تحت فشار و مراقبت حکومت بودند. لذا حضرت از این فرصت استفاده کردند و بیشتر اوقات در کنج خلوت خویش مشغول مناجات و عبادت بودند و از این رهگذر، شاگردان زیادی هم چون ابوحمزه ثمالی تربیت کردند و دعاهای فراوانی را به آنان آموختند. دعاهای امام سجاد(ع) مجموعه ای از معارف و اخلاق و توحید اسلامی است که در قالب دعا عرضه شده است.
امام سعی می کردند در ضمن دعا از هدایت سیاسی مردم و برملاکردن نقش دشمنان اهل بیت هم غافل نباشند؛ مثلاً در جایی در دعای مکارم الاخلاق می فرمایند: «خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا بر آنکه بر من ستم کند دستی(نیروئی) و بر آن که با من ستیزه جوید زبانی(برهانی) و بر کسی که با من دشمنی و عناد ورزد پیروزی عطا کن و در برابر آن کس که نسبت به من به حیله گری و بداندیشی بپردازد راه و تدبیر، و در برابر آن که بر من فشار و آزار رساند، نیرو ده و در برابر عیب جویانت که بر من عیب جویی و دشنام کنند قدرت تکذیب و در برابر خطر تهدید دشمنان به من امنیت عنایت فرما.»
مجموعه دعاهای امام سجاد در صحیفه سجادیه گردآوری شده است.

تربیت نیروی انسانی در ضمن آزادکردن بنده

یکی از کارهای بزرگ امام سجاد این بود که بندگان را می خریدند و تحت تعلیم و تربیت اسلامی قرار می دادند و حدیث و قرآن به آنان می آموختند سپس آنان را آزاد می کردند. با این که به خدمت بندگان هیچ نیازی نداشتند آنان را می خریدند و آزاد می کردند. در آخر ماه رمضان بسیار بنده آزاد می کردند و هیچ بنده ای را بیش از یک سال نگه نمی داشتند.
بسیاری از بردگان وقتی این خبر را می شنیدند خود مشتاقانه مایل بودند طوق بندگی امام سجاد(ع) را به گردن بیاویزند. بسیاری از بندگان که تحت تربیت امام قرار گرفته بودند بعد از آزاد شدن هم ارتباط خود را با امام قطع نمی کردند و در زمره شیعیان و خواص حضرت درآمده بودند. بندگانی که حضرت سجاد(ع) آزاد کرده بودند به حدی بود که در شهر مدینه گروهی تحت عنوان آزادشدگان حضرت سجاد(ع) وجود داشتند.

کرامتی در مسجدالحرام

مشغول طواف بود. زیر لب ذکر خدا داشت. آرام آرام قدم برمی داشت. به اطراف خود توجهی نداشت. او وجودش غرق خدا بود و متوجه عبدالملک نشد که پشت سر او مشغول طواف بود. اما عبدالملک در یک لحظه متوجه او شد. به اطرافیانش خطاب کرد: او کیست که این قدر گستاخانه جلوی ما راه می رود و اصلاً به ما توجهی ندارد؟
اطرافیان گفتند: او علی بن الحسین است. عبدالملک گفت: او را نزد ما بیاورید. بعد از طواف به حضرت پیغام دادند که عبدالملک تو را فرا خوانده حضرت اجابت فرمود. وقتی به نزد او رسید، عبدالملک با یک تکبر خاصی به حضرت گفت: چرا به ما توجهی نداری؟ چرا نزد ما نمی آئی؟ من که قاتل پدر تو نیستم!
حضرت در جواب فرمود: «قاتل پدرم دنیای او را فنا کرد ولی پدرم آخرت او را تباه ساخت؛ اینک اگر تو هم می خواهی مثل قاتل پدرم باش! عبدالملک گفت: منظورم این است که نزد ما بیائی تا از امکانات دنیوی ما برخوردار شوی. در این لحظه، حضرت روی زمین نشستند و لباس خود را پهن کردند و فرمودند: «خدایا! قدر و منزلت اولیای خود را به اینان نشان بده» در یک لحظه همه دیدند که دامن لباس حضرت پر از گهرهای درخشنده شد که چشم ها را به خود خیره می کرد. سپس فرمود: خدایا این ها را بگیر. آنگاه حضرت بلند شدند و از آنان جدا شدند.

دو حدیث از امام سجاد

امام سجاد(ع) می فرمایند: «دعا بلای نازل و هم چنین بلائی را که هنوز نازل نشده دفع می کند.
هم چنین می فرمایند« صدقه پنهانی خشم خداوند را فروکش و خاموش می کند.»

پناه مستمندان

امام سجاد(ع) شب ها همیشه کیسه ای از طلا و نقره به دوش می گرفت و خانه به خانه در می زد؛ هر که بیرون می آمد به او بخشش می کرد و چون علی بن الحسین از دنیا رفت، دیگر آن کمک ها به مستمندان نرسید و فهمیدند حضرت سجاد بوده که این کار را می کرده است.



 

  • نویسنده: علی جمالی |  شنبه 89 تیر 26  ساعت 10:55 عصر 

        لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    آثار سبک شماری نماز2
    علاج کسلی در نماز
    آثار سبک شمردن نماز
    آداب و شرائط پذیرش نماز
    روح نماز
    چرا نماز را باید به زبان عربی خواند؟ !
    جایگاه نماز در اسلام
    چرا برای نماز وضو می گیریم؟
    پای درس امام رئوف 3
    چند حدیث امام رضا (ع)
    حقیقت ایمان
    پای درس امام رئوف
    میلاد امام حسن مجتبی(ع) مبارک باد
    عکس العمل
    یکی از مظاهر اسلامی شدن دانشگاهها، حضور روحانیون در دانشگاهها اس
    [همه عناوین(41)][عناوین آرشیوشده]