اسیر آزاد سپاهیان اسلام فاتحانه برمی گشتند. این پیروزی مهم ترین فتحی بود که تا به حال نصیب مسلمانان شده بود. آنها موفق شده بودند سپاه ایران را شکست دهند و این کشور را به قلمرو مسلمانان ملحق کنند. با فرار پادشاه ایرانی یزدگرد سوم تمام حکومت ایران به دست مسلمانان افتاد، سپاهیان یزدگرد کشته یا دستگیر شدند و زنان و بچه های آنان به اسارت گرفته شدند. در خانه حسین شهربانو به زودی فهمید که به خانه فرزند پیامبر پای نهاده است. از این رو آداب اسلامی را فرا گرفت و آداب غلط پادشاهان را به فراموشی سپرد و مسلمان شد. او که خود بانوئی فهمیده و درستکار بود در اثر مجاورت و همنشینی با اهل بیت پیامبر به جائی رسید که هر روز بر دانش و حکمت و علم او افزوده می شد و رابطه او با امام حسین(ع) محکم و محکم تر می شد. در خانه حسین(ع) او را به نام های عربی «غزاله» و «سلامه» و «خوله» می خواندند. او در این خانه از چنان احترام و عزتی برخوردار بود که گوئی به خانه خود پا گذاشته است و رنج دوری وطن را احساس نمی کرد. او با فرزند پیامبر بسیار انس گرفته بود و از فضای نورانی اهل بیت لذت می برد. ولادت کودک شهربانو بارها از خدا خواسته بود که فرزندی به ایشان عنایت فرماید. او می خواست ازحسین (ع) صاحب فرزندی باشد تا مایه افتخار و مباهات او و مزید دلگرمی و رونق و صفا در کانون زندگی او گردد. این خواسته شهربانو دیری نپائید و در پنجم شعبان سال 38 هجری فرزند او به دنیا آمد. حسین(ع) از آن جهت که به پدر خود علی امیرمؤمنان بسیار علاقمند بود نام کودک را «علی» نهاد. علم آموزی هنوز به ده سالگی نرسیده بود که با برادران و عموزاگان خود به مسجد می رفت و به استماع قرآن و حدیث می پرداخت او از عموی خود امام حسن، جابربن عبدالله انصاری و ابن عباس احادیث پیامبر را می شنید و به سرعت آنها را حفظ می کرد در مدت زمان کمی به جزئیات اخبار و احادیث مسلط شد. احترام به مادر با مادرش غذا نمی خورد. از او درباره این رفتارش سؤال کردند. فرمود: می ترسم لقمه ای را بردارم و مادرم زودتر متوجه آن شده باشد و به همین جهت از من برنجد. هنگام نماز امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) نقل می کند وقتی امام سجاد(ع) به نماز می ایستاد مثل تکه ای چوب خشک بود که هیچ قسمتی از بدنش حرکت نمی کرد مگر این که باد آنرا به حرکت درآورد. هزار رکعت امام باقر(ع) می فرمایند: پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند. با این وجود گاهی نوشته ای از اعمال و عبادات امیرالمؤمنین را برمی داشت و به آن نگاه می کرد سپس با آهی می فرمود: «چه کسی می تواند مانند علی(ع) این گونه عبادت کند؟» صدای قرآن امام امام قرآن را بسیار قرائت می کردند. وقتی قرآن قرائت می کردند گاه بدنشان می لرزید. قرآن را با صوت زیبا و حزین تلاوت می کردند به طوری که صدای قرآن ایشان معروف شده بود. کسانی که از کنار خانه ایشان عبور می کردند کنار خانه می ایستادند و قرائت قرآنشان را گوش می کردند. نقش نگین انگشتری روایت شده که نقش نگین انگشتری حضرت اباعبدالله الحسین آیه شریفه «ان الله بالغ امره» بود. حضرت سجاد هم نقش نگین شان همین آیه شریفه بود. اهتمام به نماز کودکان امام همیشه کودکان را به نماز تشویق می کردند. ولی به آنها سخت نمی گرفتند. مثلاً در آن زمان سنت این بود که نماز مغرب و عشا را جداگانه و با فاصله زمانی معینی می خواندند ولی امام سجاد به کودکان می فرمودند هر دو نماز را در اول وقت با هم بخوانید و این بهتر از این است که خواب بمانید و به نماز عشا نرسید. برخورد با داماد وقتی داماد امام یا شوهرخواهر امام نزد ایشان می آمد، امام عبای خود را زیر پای او پهن می کرد و او را آنجا می نشاند و می فرمود: «آفرین به کسی که مخارج ما را به دوش گرفت و ناموس ما را حفظ می کند» و این گونه داماد خویش را احترام می کردند در طلب روزی صبح زود از خانه بیرون می رفت. می گفتند کجا می روید؟ می فرمودند: «می روم برای اهل خانه ام صدقه بدهم.» می گفتند صدقه؟ چه صدقه ای؟ فرمود: «هر کس برای طلب روزی حرکت کند، این خود یک نوع صدقه است» روزه و افطار بسیار روزه می گرفت. صبح، دستور می داد گوسفندی را ذبح کنند، قطعه قطعه نمایند آنگاه بپزند. بعد از ظهر در حالی که روزه بود به طرف دیگ غذا می رفت دستور می داد آبگوشت را ظرف ظرف کنند و برای همسایه ها و دیگران ببرند وقتی این کار را تمام می کرد نان و خرمایی برمی داشت و خود با نان و خرما افطار می کرد. روزه ماه شعبان را به ماه رمضان وصل می کرد و می فرمود: «این کار توبه ای است به سوی خدا» کار کم ولی مداوم معاویه بن عمار می گوید: امام سجاد(ع) می فرمود: «دوست دارم بر یک کار مداومت کنم هرچند آن کار کم باشد.» امام مهربان امام سجاد(ع) با شخصی همسفر بودند. برای استراحت در محلی توقف کردند. سفره را باز نمودند تا غذا بخورند. لحظاتی بعد آهوئی را دیدند که در گوشه ای ایستاده و به آنها خیره شده است. امام آهو را صدا زد و فرمود: «بیا اینجا، نترس، بیا و غذا بخور.» آهو آرام آرام آمد نزدیک شد و امام مقداری سبزی برداشت و در مقابل آهو گذاشت. همین طور که آهو مشغول خوردن بود دوست امام سنگی برداشت و به طرف آهو پرتاب کرد. این حرکت او باعث شد که آهو فرار کند. اما سجاد(ع) از این رفتار همسفر خود بسیار ناراحت شدند و فرمودند: دیگر با تو سخن نخواهم گفت! ناامیدی بدترین گناه است «زهری» از دانشمندان و قاضیان برجسته زمان امام سجاد(ع) بود. او که زمانی شاگرد امام بود بعدها از طرف حکومت وقت به منصب قضاوت رسید. روزی گناهکاری را نزد او آوردند. زهری او را تعزیر و تنبیه نمود اما آن مجرم در اثر تنبیه از دنیا رفت. این حادثه تأثیر بدی بر روحیه زهری گذاشت. سخت ناراحت شد به طوری که منصب قضاوت را رها کرد و سر به بیابان نهاد و مدتی در بیابان بود و قصد نداشت دیگر به شهر و آبادی برگردد. صحیفه سجادیه دعاهای امام سجاد شرایط سیاسی زمان امام سجاد(ع) به گونه ای بود که برای ایشان امکان فعالیت سیاسی وجود نداشت چرا که شدیداً تحت فشار و مراقبت حکومت بودند. لذا حضرت از این فرصت استفاده کردند و بیشتر اوقات در کنج خلوت خویش مشغول مناجات و عبادت بودند و از این رهگذر، شاگردان زیادی هم چون ابوحمزه ثمالی تربیت کردند و دعاهای فراوانی را به آنان آموختند. دعاهای امام سجاد(ع) مجموعه ای از معارف و اخلاق و توحید اسلامی است که در قالب دعا عرضه شده است. تربیت نیروی انسانی در ضمن آزادکردن بنده یکی از کارهای بزرگ امام سجاد این بود که بندگان را می خریدند و تحت تعلیم و تربیت اسلامی قرار می دادند و حدیث و قرآن به آنان می آموختند سپس آنان را آزاد می کردند. با این که به خدمت بندگان هیچ نیازی نداشتند آنان را می خریدند و آزاد می کردند. در آخر ماه رمضان بسیار بنده آزاد می کردند و هیچ بنده ای را بیش از یک سال نگه نمی داشتند. کرامتی در مسجدالحرام مشغول طواف بود. زیر لب ذکر خدا داشت. آرام آرام قدم برمی داشت. به اطراف خود توجهی نداشت. او وجودش غرق خدا بود و متوجه عبدالملک نشد که پشت سر او مشغول طواف بود. اما عبدالملک در یک لحظه متوجه او شد. به اطرافیانش خطاب کرد: او کیست که این قدر گستاخانه جلوی ما راه می رود و اصلاً به ما توجهی ندارد؟ دو حدیث از امام سجاد امام سجاد(ع) می فرمایند: «دعا بلای نازل و هم چنین بلائی را که هنوز نازل نشده دفع می کند. پناه مستمندان امام سجاد(ع) شب ها همیشه کیسه ای از طلا و نقره به دوش می گرفت و خانه به خانه در می زد؛ هر که بیرون می آمد به او بخشش می کرد و چون علی بن الحسین از دنیا رفت، دیگر آن کمک ها به مستمندان نرسید و فهمیدند حضرت سجاد بوده که این کار را می کرده است.
نویسنده: علی جمالی |
شنبه 89 تیر 26 ساعت 10:55 عصر
|
|
نظرات دیگران نظر
|